loading...

تویی از جنس سکوت که سکوتت

سعید صفری محمدی بازدید : 19 سه شنبه 13 تیر 1396 زمان : 3:54 نظرات (0)

مرگ من نزدیک است 

توبدان می میرم

بانگاهت روزی

باز جان میگیرم

خسته وفرسوده

عمررفت بیهوده

حاصل یک عمرم

شدغارت یکروزه

تواگر می ماندی 

تکیه گاهم بودی 

تکیه ام بر خاک شد 

چون که تو نبودی

غارتم تا کردن

رای قاضی این بود

بی خدایی میگفت 

رسم بازی این بود

همه چی قانونی

به بهایی باشد

اصل عدل در اینجا

ارتشاء می باشد

سعید صفری محمدی بازدید : 23 شنبه 27 خرداد 1396 زمان : 8:01 نظرات (1)

هنوزم عاشق ودل بسته ام از عشق می گویم

سراب آرزوها را درشعر می جویم

درون ظلمت شبهای تنهایی

هنوزم آن نگار بی وفایی را می جویم

کتاب زندگانی راپراز بیت وغزل دیدم

کلام عارفان رامن از حفظ می گویم

هراز چندی کنار رود تنهائیم

توراهمراه این ایام نافرجام می بینم

دلم خون است ازاین ظلمی که چشمم کرد

صداقت را هنوزم در وجود خویش می بینم

چرارفتی رهاکردی مرا با آرزوهایم

که من ویرانیم رااز نگاه خویش می بینم

اگرعدل علی اینگونه تاراجم نمی کردش

شکوه زندگانی را بدون تو می دیدم

ولی افسوس شدم غارت به نام عدل

که من اینگونه ویرانم دراین ویرانه می میرم

سعید صفری محمدی بازدید : 23 جمعه 26 خرداد 1396 زمان : 10:58 نظرات (0)

بیاای یار ایام شکوه من 

بیا ای مونس عهدغرور من

بیا بنگر به ویرانیم

به این ایام طوفانیم

شکوه روزگارم رفت

غروب آرزوهاهست

دراین ایام ظلمانی

عدالت با دروغ آمد

عجایبهای این دوران

ربودش از همه ایمان

گمان داشتم خدایی هست

ولی گویی نبود هرگز

سزایم این تباهی گشت

شدن غارت بدست عدل

چون عادل ارتشاعی بود

درون محکمه قاضی

قضاوت رابهایی بود

سفارش هم اگر می شد

ظلمش چوب خدا می شد

خدا ای ناظر اعمال

خداامید همچون ما

بهای خود فروشی ها

شده اموال وجان ما

برای لقمهء نانی

کشم بردوش بار جور

اگر من خودفروش بودم

پی غارت.بنام تو

رکوع وسجده پی درپی

همه مکرم بنام تو

کنون مردخدا بودم

خدای غارتیهاتو

سعید صفری محمدی بازدید : 22 پنجشنبه 04 خرداد 1396 زمان : 0:14 نظرات (0)

سپهرآرزوهای دل غم دیدهءمن

چنان از ظلمت ظلم توویران شد

که عمریست زندگی معناندارد برایم

شب تاریک عشق تودراین ایام ویرانی

چنان ویران نمود این قلب ویرانم

که هیچ عشقی نخواهد کردآبادم

دلم ویران ز عشق توکه غارت کردنم باعدل

من عدل غارتی را دیده ام در خاک ایرانم

سپهر آرزوهایم غروبش رنگ ظلم دارد

چراقاض القضات هم کیش دزدان است

خداراناظر اعمال خود دیدن چه کرد بامن

که دزدان خداگو خورده اند مالم

من غارت شده یک عمرعدالت راعلی دیدم

به عدل عالی مولاعلی گو غارتم کردن

دگر از زندگی سیرم من حق خویش میگیرم

چون عشق سربداران کرده پایدارم

سعید صفری محمدی بازدید : 26 پنجشنبه 21 اردیبهشت 1396 زمان : 21:03 نظرات (0)

هنوزم خسته وتنهام

نگاهم در پی اوهام

چشم درراه میجوید

ازآن ایام میگوید

دلم محکوم ظلم تو

هنوزدربند عشق تو

اسیرخودفریبیها

هنوز چشم انتظارتو

شدم غارت بنام عدل

که عادل غارتی بودش

عدالت راعلی گفت و

بهایش کاغذی بودش

منم ویران این دوران 

اسیردست بد دینان

گرفتار مصیبتها

بهای خود فروشی نان

اگر با من تو می ماندی

سرودعشق می خواندی

چنین ویران نبودم من

اگر شعرم تو می خواندی

شکوه آرزوهامی

تباهم با خیال تو

به آن سوگند که من خوردم

تباهم با جفای تو



سعید صفری محمدی بازدید : 22 چهارشنبه 20 اردیبهشت 1396 زمان : 23:00 نظرات (0)

شب کوتاه تابستان من بی تو چه طولانیست

میان ظلمت شبهای تنهاییم ستارهء تو نورانیست

هر از چندی گذر من میکنم از خاطرات تو

چرارفتی مراکردی خراب آن نگاه خود

چرا این دیده میگردد پی چشم وسراب تو

چرا این دل طپشهایش هماهنگ باصدای توست

توبودی کعبهءعشقم گل گلخانهء قلبم

تورفتی کردیم ویران اسیر دست بد دینان

بنام عدل شدن غارت حکایتهای ایران است

عدالت راعلی گفتن بپا شد جوخهء آتش

شررهای جفاکاران نموده خانه ام ویران

دراین دوران نافرجام نمانده بر دلم ایمان

منم بی مونس وتنهااسیر دست ابلیسان

گرفتار کمند ظلم درون خانه ام ایران

سعید صفری محمدی بازدید : 17 سه شنبه 19 اردیبهشت 1396 زمان : 7:28 نظرات (0)

دلم خون ای یار

ازاین جور روزگار

هنوزم خرابم،خراب درشب تار

جهان دلفریب و ستایش فریب

نیایش به تزویر برایم نهیب

خدارفت از اینجا توگویی نبودش

چه ظلمها که بودو ولی اوندیدش

هنوزم به عدل علی غارتم من

خداپس کجا رفت که مارا ندیدش

شبم تیره و تار طلوعی ندارم

غروبم سیاه وسپیده ندارم

دلم خون ای یارامیدی ندارم

من دل شکسته نگاری ندارم

هنوزم خرابم خراب جفایش

امیدی به آبادی دل ندارم

یه عمرخمارنگاه توهستم

به یادم که آیی زعشق تومستم

نبودی ببینی شکست غرورم

گدای محبت من آن بت پرستم

ستم دیده ام من پی انتقامم

فروغی نمانده پی حفظ جانم

چودادم ستانم شود افتخارم

خدایی ندارم نگاری ندارم

سعید صفری محمدی بازدید : 25 پنجشنبه 14 اردیبهشت 1396 زمان : 2:36 نظرات (0)

نگاری ندارم که از راه بیاید

امیدی ندارم که همراهم آید

همه آرزوها به یغمای تدبیر

توهم شعاعی به معنای تکبیر

خلوص وجودم به ظلم تو تیره

به افیون این ظلم رخم گشته تیره

همه آرزوها به ظلم تو ویران

نگاهم شکسته خرابم چوایران

منم آن سعیدی چوآیینهء پاک

همان خود فریبی که داشت تکیه بر خاک

غریبم غریبی درون شلوغی

همان خود فریبم اسیر دروغی

هنوزم خمارم خمار نگاهت

شوم مست هنوزم به صوت صدایت

کجایی ببینی توویرانی من

ببینی شکست وپریشانی من

سعید صفری محمدی بازدید : 25 پنجشنبه 29 بهمن 1394 زمان : 18:54 نظرات (0)

به عدل علی ظلم را دیده ام

دراین زندگی زنده من مرده ام

خدایا ستم را تو می کرده ای

که با نام تو ملت آزرده اند

توکه ناظری بر همه کار ما

ندیدی چرا حال واحوال ما

هنوزم بنام تو سر میبرند

بکن چاره بر آخر کار ما

چرا زندگی خون وتزویر شد

دروغ پایه ء اول دین شد

بنام تو کشتند صدها هزار

بگفتن خداگفت خداکرد خدا

خدا منشاء عدل بی داد ما

خدا گو خدا جو خدا خواستیم

سر خود برای خدا باختیم

خدایی که گویی نبود پیش ما

خدایی که حتی نداد گوش بما

خدایی که دید این همه ظلم وجور

خدایی که دید سر بریدن به ظلم

خدایی که ظلم شد بنامش چو عدل

خدایی که هست حامی دیو دد

خدایی که نامش جواز است به قتل

ستم کارگان عاملینش به حق

تعداد صفحات : 6

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 60
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 8
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 1
  • بازدید سال : 107
  • بازدید کلی : 3,699