همه شب در رویا خویش را میبینم
که خیابانها را پی تو می گردم
چهرهء غمگین و ضربان قلبم
میپرسد
که دوباره آیا من تورامی بینم
سالهاست ای جانا شده رویایم این
که بگردم شهر راتا ببینم رویت
ولی افسوس هر چه پی تو میگردم
گشتنم بیهودست اینو خوب میدونم
میدونم که رفتی زدیارم سالهاست
ولی این دل گویی هنوز تو اون روزهاست
شده کابوسم تو شده رویایم تو
حالا هیفده ساله شده هرروزم تو
نمیدونم من هم توی رویات هستم
وقت تنهاییهات توخیالت هستم
میدونم تنهایی اسیر غمهایی
خسته و رنجوری از من خیلی دوری
این گمان من نیست این کلام قلبه
این بشارت را دل سالها پیش داده
سالهاست میدونه توغرورت گیری
باغرورت هیچ وقت توآرامش نیستی.
من حقیقت گفتم به صداقت گفتم
ولی افسوس اون روز باغرور ترسیدی.
عقل کردی پیشه کردیم بی ریشه .
شیشهء عمرم هم بشکنی چی میشه.
حلاتورویاهام پی تومیگردم.
کوچه های شهروتوی خواب میچرخم.
سالهاست ای جانامثل یک شبگردم.
گشته دل بیمارو تودوای دردم
ترس ودورکن از خود تاببینم رویت.
تاببینم این بار توی رویاء کو ی ی ت