loading...

تویی از جنس سکوت که سکوتت

رفتی وآتش گرفت جانم عزیز آتش جانم مرا سوزاند عزیز ای گل باغ بهشت پرپرشدی رفتی و با خاک همبستر شدی آرزوهایم به تاراج رفته است آه گل نازم پرپر گشته است خسته ام از جهل عقل ناقسم از جفای خود به خود

سعید صفری محمدی بازدید : 28 چهارشنبه 05 مهر 1396 زمان : 11:31 نظرات (0)

رفتی وآتش گرفت جانم عزیز

آتش جانم مرا سوزاند عزیز

ای گل باغ بهشت پرپرشدی

رفتی و با خاک همبستر شدی

آرزوهایم به تاراج رفته است

آه گل نازم پرپر گشته است

خسته ام از جهل عقل ناقسم

از جفای خود به خود من عاجزم

من ستم کردم بنام عشق به خود

خود شکستم سوختم از عشق چه سود

سوز دل لبخند ربود از چهره ام

سالهاست از زجر عشق دل مرده ام

جان من عاشقی حکمش فناست

دیده ات اندیشه ات حکمش خطاست

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 60
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 108
  • بازدید کلی : 3,700