ماندیم وسوختیم در کوی یاران
ازخود گذشتیم در راه یاران
باید بدا نی ما بیسوادیم
ما علم توجیه خود نداریم
ما ساده هستیم و ساده اندیش
حرف زبان واین دل دوتا نیست
تو با غرورت خود را شکستی
درخود نظر کن بنگر چه هستی
ما رسم مان نیست همرسم دنیا
دنیا پرستی در جنس مانیست
گردل سپاریم تا پای جانیم
نه سر سپرده نه خود فروشیم
عشق است گناه و خبط من خام
چون دل سپاریم جان هم سپاریم
من تشنه بودم دیدم سرابت
چشمه نبودی گشتم خرابت
سوزاندیم تو با آن گناهت
جرمم همین شد دیدم نگاهت
گشتم خراب چشم خمارت