loading...

تویی از جنس سکوت که سکوتت

دادی نوشته ای در آن نوشته بود دیدار آخراست وغریبانه میرود تنها ترین مسافر تو از دیار تو گفتم جفا نکن باب وفا منم گفتم که غم نخور غم خوار تو منم گفتم که عاشق و دل بسته ام بتو ای بهترین من تو این

سعید صفری محمدی بازدید : 30 شنبه 10 خرداد 1393 زمان : 18:32 نظرات (1)

دادی نوشته ای در آن نوشته بود

دیدار آخراست وغریبانه میرود

تنها ترین مسافر تو از دیار تو

گفتم جفا نکن باب وفا منم

گفتم که غم نخور غم خوار تو منم

گفتم که عاشق و دل بسته ام بتو

ای بهترین من تو این خطا نکن

امانکرد اثر دل گفته های من

رفتی ومن شدم تنها اسیر غم

گفتم که نازنین تنها امیدمی

گفتم که توعزیزخورشید عمرمی

اما نکرد اثر اسرار بیش از حد

رفتی من شدم در بند دیوودد

پیمانه ای نبود از غم رها شوم

خم خانه ای نبود مست بادو جام شوم

گشتم اسیر این ابلیس دیو کین

گشتم خراب این افیون حلال دین

یک چند اسیر تو با خواستهء دلم

حالا اسیر این اکسیر بیدوام

این زهر شیر کش این دام اهرمن

این درد بی دوا تدبیر ارتجاء

این هست حقیقتم باید رها شوم

ازدست دیو کین افیون حلال دین

باید زنو بسازم خانهء امید

باید به پا کنم یک پرچم سفید

باید رها شوم از دست دیوکین

افیون حلال دین افیون حلال دین 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 60
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 19
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 24
  • بازدید ماه : 76
  • بازدید سال : 182
  • بازدید کلی : 3,774