دلم خون ای یار
ازاین جور روزگار
هنوزم خرابم،خراب درشب تار
جهان دلفریب و ستایش فریب
نیایش به تزویر برایم نهیب
خدارفت از اینجا توگویی نبودش
چه ظلمها که بودو ولی اوندیدش
هنوزم به عدل علی غارتم من
خداپس کجا رفت که مارا ندیدش
شبم تیره و تار طلوعی ندارم
غروبم سیاه وسپیده ندارم
دلم خون ای یارامیدی ندارم
من دل شکسته نگاری ندارم
هنوزم خرابم خراب جفایش
امیدی به آبادی دل ندارم
یه عمرخمارنگاه توهستم
به یادم که آیی زعشق تومستم
نبودی ببینی شکست غرورم
گدای محبت من آن بت پرستم
ستم دیده ام من پی انتقامم
فروغی نمانده پی حفظ جانم
چودادم ستانم شود افتخارم
خدایی ندارم نگاری ندارم