loading...

تویی از جنس سکوت که سکوتت

آ نچه را با رفتنت ویران نمودی ساختم در ذهن خویش سرزمینی را که به آ تش کشیدی ساختم با جان خویش قصهء فرهادو شیرین را شنیدی من شدم فرهاد و تو شیرین نبودی همچو مجنون زخم لیلی بر تنم ماند دیر فهمیدم

سعید صفری محمدی بازدید : 38 شنبه 21 تیر 1393 زمان : 19:54 نظرات (0)

آ نچه را با رفتنت ویران نمودی

ساختم در ذهن خویش

سرزمینی را که به آ تش کشیدی

ساختم با جان خویش

قصهء فرهادو شیرین را شنیدی

من شدم فرهاد و تو شیرین نبودی

همچو مجنون زخم لیلی بر تنم ماند

دیر فهمیدم که تو لیلی نبودی

دیده ام دیدو پسندید که دل باخت به تو

دل اسیر مهر تو مسکین تو بودی

تشنهء مهرو محبت بودم اما

تشنهء لب بودی ولی چشمه نبودی...... ادامه دارد

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 60
  • کل نظرات : 9
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 14
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 7
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 8
  • بازدید ماه : 7
  • بازدید سال : 113
  • بازدید کلی : 3,705