اولین بودی که گفتم عاشق و دل باختم
بهترین بو دی که گفتم من بتو دل باختم
بعد آنکه رفتی وتر کم نمودی نازنین
دیر فهمیدم که عمری من به هیچ خود باختم
نقشها دیدم از این بازیگران روزگار
تخت طاووسم دهند من نیستم بازیگر
سالها تکلیف شد حرف زبان و دل یکیست
من هنوزم چون گذشته سکه ام یک رو هست
زخم تقدیر تو را مرحم نیافتم من هنوز
بانگ مولایم علی یک عمر هست در گوشم
خبط دل باشد عشقت یا جفای روزگار
این خطا در عاشقانی همچو من بسیار است
کو آن سنگ صبور تا سفرهء دل باز کنم
چون حکایت در درون سینه ام بسیار است
من مرید ایزدو از در گه اش رانده شده
رزق را هم خدا از بهر من تحریم کرد
نرخ نان جو امروز بیش از چلو پلوست
گوییا این دوره روزی نزد یک ابلیس است
من خطا کارم که ایزد را فراموش کرده ام
او که رحمان و رحیم بود پس چرا اینطور کرد
ما خطا کاریم و بندهء گمراه دوست
رهنما هستش چرا پس نسل ما گمراه هست