روزگار ای روزگار تاکی چنین در کارما
میکند پروردگارظلم وجفا
تابه کی با لطف او بر باد رود داروندار
تابه کی پروردگارمی برد ما را زیاد
تابه کی با لطف او می شویم اینگونه خار
تا به کی باید شوم غارت با دست قضاء
تاگشودم چشم خویش بسته دیدم کار خویش
شکر او کردیم و کم گفتیم از احوال خویش
بارها پرسیده ام از تو ای رب جلیل
تا به کی باید شو م اینچنین خارو ذلیل
از کرامتهای تو درسها دیدم ولی
تا به کی باید چنین گم شوم در حا ل خویش
دل سپردم سالها ای خدای مهربان
مهرتو با من نشد من اسیر این و آن
گفته وپندار نیک نیک تر کردار خویش
هر چه انسان بوده ام مانده ام در کارخویش
حال در اندیشه ام آنچه من آموختم
بوده مشتی حرف مفت که چنین افروختم
باخود این میگویم و از خود این میپرسم
این سزای آدمی این جزای آدمیست
هرچه من فکر میکنم کار این دنیا خطاست
گر تو هستی پس بگو مشکل ما از کجاست
نام تو میگویندو جیب مارا میزنند
ازتو میگویند ولی ریشه ام را میزنند
شیطنتها میکنند یا که شیطان می شوند
گو که شیطان پس کجاست یا که او از جنس ماست
نام شیطان بد شده شیطنت در جنس ماست
گو که شیطان آدم است ذات این انسان پست
قتل وغارت ظلم وجورکار انسان است و بس
بس جنا یت میکنیم همچویک حیوان پست
خود زتو دور میشویم تا که پول وقدرت است
ضعف ما ازنفس ماست ما اسیر نفس خویش
مست از خود بینی وغرق در افکار خویش
غافلیم روز جزاءمیزنی ماراصدا
میکنی با ما حساب آنچه را خود کاشته ایم
با تو میگویم خدا اینچنین باشد اگر
زندگی در ظلم و جوراز چه رو دارد اثر
ما که مظلومیم و ظلم کرده ویرانم به غم
حسرت یک آب خوش مانده بر دل در ستم
سالها آموختم یار مظلومان تویی
گفته اند تو در جهان ناظر اعمالمی
ظلم نکردم من ولی ظلم بسیار دیده ام
بد نکردم من ولی بدی بسیار دیده ام
حال دراندیشه ام یار مظلومان تویی
یا که یار ظالمان درجهان ما تویی
مرگ را کردن گران دیگه مردن مفت نیست
یاستان داد مرا یا خلاصم کن برو
درتوانم نیست تا همچو همنوعان شوم
نان به نرخ روز خور وهم کیش این رندان شوم
نیستم من خود فروش یا خریدار کسان
یاستان جانم برو یا نگهدارم تو باش
عادلی عدلت کجاست یا که این از بخت ماس
یا عدالت پیشه کن یا شو از دستم خلا ص