سپهرآرزوهای دل غم دیدهءمن
چنان از ظلمت ظلم توویران شد
که عمریست زندگی معناندارد برایم
شب تاریک عشق تودراین ایام ویرانی
چنان ویران نمود این قلب ویرانم
که هیچ عشقی نخواهد کردآبادم
دلم ویران ز عشق توکه غارت کردنم باعدل
من عدل غارتی را دیده ام در خاک ایرانم
سپهر آرزوهایم غروبش رنگ ظلم دارد
چراقاض القضات هم کیش دزدان است
خداراناظر اعمال خود دیدن چه کرد بامن
که دزدان خداگو خورده اند مالم
من غارت شده یک عمرعدالت راعلی دیدم
به عدل عالی مولاعلی گو غارتم کردن
دگر از زندگی سیرم من حق خویش میگیرم
چون عشق سربداران کرده پایدارم