اگر دیگر نمانده از من آثاری
اگرهمراه من گرد یده بی یاری
ولی لطفی که قلبم کرد به حال من
صبوری بود که گردید شامل حالم
دلم هرگز به د نیا دل نبست .اما
توراچشم دید وتحمیل کردبه قلب ....ای وای
توکه رفتی دگر دل از طپش جاماند
به اما و اگراز قافله جاماند
به گفتارو به پندارو به کردارد نیک
عدالت راعلی گفت وعلی وار دید
وطن را عشق ورزیدو در ایران ماند
فریب مکر شیطان را نخورد که ماند
سعید بود او سعادت خواست که انسان ماند
ولی دزدان قانونی ربودن حاصل عمرش
توکل برخداکردوبه تقدیرش دراینجا ماند
ولی یک هو به هوش آمد
که آب از چشمه آلودست
هزاران دزد بر مسند خوراکشان پالودست
علی را بی عدالت دید حکایت راحماقت دید
خدا را ظالم دوران خموش برجنایت دید
عدالت را به ظلمت دیدحریم امن را خون دید
خداگویا نبود آنجا جنایت با جسدها دید
امید دل دگر مرده بسی خون جگر خورده
اثر را با خودش برده نفس دارد ولی مرده
در اقلیمی بدور از جمع بدور از دوست ودشمن
درون کالبدی زنده نفس دارد ولی مرده